ترجمة المیزان ج : 19ص :220 و در الدر المنثور است که ابن ابی الدنیا در کتاب صفة الجنة ، و بزار ، ابن مردویه ، و بیهقی در کتاب البعث ، از عبد الله بن مسعود روایت کردهاند که گفت : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من فرمود : همین که در بهشت نگاهت به مرغی بیفتد و هوس بریان شده آن را بکنی ، همان مرغ در حالی که بریان شده پیش رویت میافتد . مؤلف : در این معنا روایات بسیاری رسیده و در بعضی از آنها آمده که مؤمن هوس هر چیز را بکند برایش حاضر میشود ، و او از آن چیز میخورد ، و بقیهاش به همان حالت اول بر میگردد ، مثلا اگر مرغ باشد به سوی محل خود پرواز میکند ، و تازه در بین مرغان افتخار هم میکند. و در تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما امام فرموده : لغو و تاثیم عبارت است از فحش و دروغ و غنا . مؤلف : شاید مراد از غنا ، لهو باشد ، و ممکن هم هست کلمه غنا تصحیف شده خناء باشد ، یعنی ناقل حدیث آن را درست ننوشته باشد و خناء به معنای ناسزاگویی و فحش است . و نیز در همان کتاب در ذیل آیه و اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین نقل میکند که امام فرمود : اصحاب یمین عبارتند از علی بن ابی طالب و شیعیان او . مؤلف : این روایت نظر دارد به روایاتی که در تفسیر آیه یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه وارد شده ، که در آن روایات کلمه یمین به امام حق معنا شده . و معنای روایت قمی این میشود که : یمین ، علی (علیهالسلام) است ، و اصحاب یمین اصحاب آن جناب و شیعیان او هستند . و به هر حال روایت از باب نشان دادن مصداق بارز آیه است ، نه اینکه بخواهد بفرماید آیه شریفه در خصوص علی (علیهالسلام) و شیعیانش نازل شده . باز در آن کتاب در ذیل آیه فی سدر مخضود آمده که این سدر درختی است که نه برگ دارد و نه خار ، و وقتی امام صادق (علیهالسلام) آیه و طلح منضود را تلاوت کرد ، در معنایش فرمود یعنی رویهم چیده شده . ترجمة المیزان ج : 19ص :221 و در الدر المنثور است که حاکم ( وی حدیث را صحیح دانسته ) ، و بیهقی در کتاب البعث ، از ابی امامه روایت کردهاند که گفت : اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همواره میگفتند خدای تعالی همیشه ما را به وسیله دهاتیها سود میرساند ، دهاتیها به شهر میآیند و از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسائلی میپرسند و ما استفاده میکنیم ، همچنان که روزی یک اعرابی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شد و عرضه داشت : یا رسول الله قرآن کریم نام درختی موذی را برده ، و ما انتظار نداشتیم که در بهشت درختی موذی وجود داشته باشد ، و صاحبش را اذیت کند . حضرت پرسید : کدام درخت است ؟ اعرابی گفت : درخت سدر ، که دارای خار است . رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : مگر قرآن نفرموده : فی سدر مخضود ؟ خودش فرموده که خدا آن را خضد میکند ، یعنی خارش را از آن میگیرد ، و به جای دانه دانههای خارش میوه به آن میدهد ، آری سدر بهشتی میوهای میآورد وقتی آن را میشکافند هفتاد و دو رقم طعام داخل آن است ، طعامهایی که هیچ یک به رنگ دیگری نیست . و در مجمع البیان میگوید : عامه از علی (علیهالسلام) روایت کردهاند که شخصی نزد آن جناب این آیه را خواند و طلح منضود حضرت فرمود : طلح نیست بلکه آیه شریفه طلع منضود است ، همچنان که در جای دیگر فرموده : و نخل طلعها هضیم ، شخصی عرضه داشت : چرا پس قرآن را تغییر نمیدهید ، تا همه بخوانند و طلع ؟ فرمود : قرآن امروز به هم خورده نمیشود ، این روایت را فرزند آن جناب حسن بن علی (علیهماالسلام) و قیس بن سعد نیز از آن جناب نقل کردهاند . و در الدر المنثور است که : عبد الرزاق ، فاریابی ، هناد ، عبد بن حمید ، و ابن مردویه ، از علی بن ابی طالب روایت کردهاند که در ذیل آیه و طلح منضود فرمود : منظور موز است . و در مجمع البیان گفته : در خبر آمده که در بهشت درختی است که یک نفر سواره اگر بخواهد سایه آن را طی کند ، و صد سال راه برود باز هم آن را طی نخواهد کرد ، و شما اگر خواستید بخوانید و ظل ممدود . و نیز در خبر آمده که هوای بهشت همواره مانند هوای صبحگاهان تابستان نه سرد است و نه گرم . ترجمة المیزان ج : 19ص :222 مؤلف : روایت اولی در الدر المنثور از ابی سعید و انس و غیر آن دو از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده . و در روضه کافی به سندی که به علی بن ابراهیم دارد ، از او ، از ابن محبوب ، از محمد بن اسحاق مدنی ، از امام ابی جعفر (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که در ضمن حدیثی که در آن وصف بهشت و اهل بهشت را توصیف کرده ، فرموده : اهل بهشت به زیارت یکدیگر میروند ، و در بهشت همگی در زیر سایههای کشیده شدهای که هوایش و روشنیش مانند هوا و روشنی ما بین طلوع فجر و طلوع خورشید ، و بلکه پاکیزهتر از آن است متنعم میشوند . و در تفسیر قمی در ذیل آیه انا انشاناهن انشاء فرموده : منظور حور العین در بهشت است ، فجعلناهن ابکارا عربا فرمود : یعنی جز به زبان عربی سخن نمیگویند . و در الدر المنثور است که : ابن ابی حاتم ، از جعفر بن محمد ، از پدرش روایت کرده که فرمود : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در معنای کلمه عربا فرمود : کلام حوریان بهشت عربی است . مؤلف : و در روایاتی دیگر آمده که کلمه عرب جمع عروب است ، که به معنای زن با ناز و کرشمه است . و نیز در همان کتاب است که مسدد در مسند خود ، و ابن منذر و طبرانی و ابن مردویه ، به سند حسن از ابی بکره از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کردهاند که در تفسیر آیه ثلة من الأولین و ثلة من الاخرین فرمود : این دو گروه هر دو در این امتند و منظور ، اولین این امت و آخرین آنند . مؤلف : این معنا در روایات بسیاری وارد شده و لیکن ظاهر آیات این سوره این است که تقسیمبندی آن مربوط به تمام بشر است ، نه مخصوص به این امت و شاید مراد این روایات این باشد که در این امت نیز از هر قسمی مصداقی هست ، هر چند که این احتمال از ظاهر ترجمة المیزان ج : 19ص :223 روایات بعید است ، و همچنین مراد از روایاتی که وارد شده که اصحاب یمین اصحاب امیر المؤمنینند ، و روایاتی که دارد اصحاب شمال دشمنان آل محمدند ، خواستهاند بیان مصداق کنند . و در محاسن به سند خود از معاویة بن وهب از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب از نوشیدن به یک نفس پرسیدم ، حضرتش آن را مکروه دانست و فرمود : این شرب ، شرب هیم است ، پرسیدم هیم چیست ؟ فرمود شتر . و نیز در آن کتاب به سند خود از حلبی از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که گفت : آن جناب کراهت داشت از اینکه مردم شبیه به هیم باشند ، و آنگاه گفت : پرسیدم : هیم چیست ؟ فرمود : ریگ . مؤلف : این هر دو معنا در روایاتی دیگر نیز آمده . ترجمة المیزان ج : 19ص :224 نحْنُ خَلَقْنَکُمْ فَلَوْ لا تُصدِّقُونَ(57) أَ فَرَءَیْتُم مَّا تُمْنُونَ(58) ءَ أَنتُمْ تخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الخَْلِقُونَ(59) نحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکمُ الْمَوْت وَ مَا نحْنُ بِمَسبُوقِینَ(60) عَلی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَلَکُمْ وَ نُنشِئَکُمْ فی مَا لا تَعْلَمُونَ(61) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشأَةَ الأُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ(62) أَ فَرَءَیْتُم مَّا تحْرُثُونَ(63) ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحْنُ الزَّرِعُونَ(64) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنَهُ حُطماً فَظلْتُمْ تَفَکَّهُونَ(65) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ(66) بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ(67) أَ فَرَءَیْتُمُ الْمَاءَ الَّذِی تَشرَبُونَ(68) ءَ أَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نحْنُ الْمُنزِلُونَ(69) لَوْ نَشاءُ جَعَلْنَهُ أُجَاجاً فَلَوْ لا تَشکُرُونَ(70) أَ فَرَءَیْتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ(71) ءَ أَنتُمْ أَنشأْتُمْ شجَرَتهَا أَمْ نحْنُ الْمُنشِئُونَ(72) نحْنُ جَعَلْنَهَا تَذْکِرَةً وَ مَتَعاً لِّلْمُقْوِینَ(73) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّک الْعَظِیمِ(74) × فَلا أُقْسِمُ بِمَوَقِع النُّجُومِ(75) وَ إِنَّهُ لَقَسمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ(76) إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ(77) فی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ(78) لا یَمَسهُ إِلا الْمُطهَّرُونَ(79) تَنزِیلٌ مِّن رَّب الْعَلَمِینَ(80) أَ فَبهَذَا الحَْدِیثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ(81) وَ تجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ(82) فَلَوْ لا إِذَا بَلَغَتِ الحُْلْقُومَ(83) وَ أَنتُمْ حِینَئذٍ تَنظرُونَ(84) وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لَکِن لا تُبْصِرُونَ(85) فَلَوْ لا إِن کُنتُمْ غَیرَ مَدِینِینَ(86) تَرْجِعُونهَا إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(87) فَأَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ(88) فَرَوْحٌ وَ رَیحَانٌ وَ جَنَّت نَعِیمٍ(89) وَ أَمَّا إِن کانَ مِنْ أَصحَبِ الْیَمِینِ(90) فَسلَمٌ لَّک مِنْ أَصحَبِ الْیَمِینِ(91) وَ أَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضالِّینَ(92) فَنزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ(93) وَ تَصلِیَةُ جَحِیمٍ(94) إِنَّ هَذَا لهَُوَ حَقُّ الْیَقِینِ(95) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّک الْعَظِیمِ(96) ترجمة المیزان ج : 19ص :225 ترجمه آیات ما شما را آفریدهایم ، پس چرا تصدیق نمیکنید ( 57) . به من خبر دهید آیا نطفهای که در رحمها میریزید ( 58) . آیا شما آن را میآفرینید و یا ما خالق آنیم ؟ ( 59) . این ماییم که مرگ را بین شما مقرر کردهایم ، و کسی نیست که از تقدیر ما سبقت بگیرد ( 60) . ما بر این اساس مقدر کردهایم که جماعتی مثل شما جایگزین شما شوند ، و شما را به خلقتی دیگر که از آن خبر ندارید ایجاد کنیم ( 61 ) . و شما با اینکه نشاه نخستین را دیدید ، چرا متذکر نمیشوید ؟ ! ( 62) . آیا هیچ در باره آنچه کشت میکنید اندیشیدهاید ؟ ( 63) . آیا شما آن را میرویانید ، و یا رویانندهاش ماییم ؟ ( 64) . و اگر بخواهیم میتوانیم آن را بوته خشکی کنیم ، و شما از شدت حادثه تعجب کنید ( 65) . (و به یکدیگر بگویید ) در خسارت سنگینی قرار گرفتیم ( 66) . بلکه به کلی از رزق محروم شدیم ( 67) . آیا در باره این آب ( تصفیه شده و شیرین آسمانی ) که مینوشید اندیشیدهاید؟ ( 68) . شما آن را از تصفیه خانه ابر نازل کردید ، و یا نازلکنندهاش ماییم ؟ ( 69). و اگر میخواستیم ( مانند قبل از تصفیه و همانند آب دریاها ) تلخ و شورش میکردیم ، پس چرا هنوز هم شکر نمیگزارید ( 70) . آیا در باره آتشی که میافروزید فکر کردهاید ؟ ( 71) . آیا درختش را که بعدا هیزم شد شما ایجاد کردید ، و یا پدید آورندهاش ما بودیم ؟ ( 72) . ما آن را مایه تذکر و وسیله زندگی شما مردم تهیدست بیکس قرار دادیم ( 73) . پس به نام پروردگار عظیمت تسبیح کن ( 74) . مطلب آنقدر روشن است که حاجت نیست به اینکه به سقوط ستارگان سوگند یاد کنیم ( 75 ) . (ولی یاد میکنیم ) و این سوگند اگر بدانید بسیار عظیم است ( 76) . که این قرآنی است ارجمند ( 77) . ترجمة المیزان ج : 19ص :226 (که قبلا ) در کتابی پنهان از بشر بود ( 78) . که جز پاکان کسی از آن آگاه نیست ( 79) . تنزیلی از ناحیه رب العالمین است ( 80) . آیا هنوز هم به این امر مهم بیاعتنایی و سهلانگاری میکنید ؟ ( 81) . و بهره خود را در تکذیب آن قرار میدهید ( 82) . پس چرا وقتی جان یکی از شما به حلقوم میرسد ( توانایی بازگرداندن آن را ندارید ؟ ) ( 83 ) . و در آن هنگام همه تماشا میکنید که او دارد از دستتان میرود ( و کاری از دستتان ساخته نیست ) ( 84) . در حالی که ما از شما به او نزدیکتریم ، ولی شما نمیبینید ( 85) . پس چرا اگر روز جزایی ندارید ( 86) . جان او را بر نمیگردانید اگر راست میگویید ؟ ( 87) . (پس بدانید که روز جزایی دارید ، و شما مردم در آن روز هم سه طایفه هستید . مقربین و اصحاب یمین و مکذبین ) ، اگر آنکه جانش به حلقوم رسیده از مقربین باشد ( 88) . راحتی و رزق و جنت نعیم دارد ( 89) . و اما اگراز اصحاب یمین باشد ( 90) . ای پیامبر ! در آن روز به تو سلام خواهد کرد ( 91) . و اما اگر از تکذیبگران و گمراهان باشد ( 92) . پذیرایی وی از آب جوشان ( 93) . و حرارت آتش خواهد بود ( 94) . به درستی که این همان حق الیقین است ( 95) . پس به نام پروردگار عظیمت تسبیح گوی ( 96) . بیان آیات بعد از آنکه رشته کلام خدای سبحان منتهی شد به بیان عاقبت امر طوایف سهگانه ، که آخرین ایشان اصحاب شمال بود ، و فرمود : عاملی که ایشان را به چنین سرنوشتی سوق داد یکی شکستن عهدی بود که در ازل سپرده بودند که به مراسم عبودیت قیام کنند ، و دیگری تکذیب بعث و جزا بود ، و نیز بعد از آنکه رسول گرامی خود را دستور داد به اینکه گفتار آنان را ترجمة المیزان ج : 19ص :227 با تقریر بعث و جزا و بیان کیفرها و پاداشهای قیامت رد کند ، اینک در این آیات ایشان را بر سر اینکه معاد و جزا را انکار کردند توبیخ میکند ، به اینکه آورنده خبر بعث و جزا خدا است ، که آفریدگار ایشان و مدبر امر ایشان و کسی است که مرگ و ایجاد بعد از مرگ را برایشان مقدر کرده ، او میداند که از آغاز خلقتشان تا منتها الیه امرشان چه حوادثی بر آنان جریان مییابد ، و نیز توبیخ میکند به اینکه آن کتابی که ایشان را از معاد خبر میدهد قرآن کریم است ، که از بازیچه دست شیطانها شدن و اولیای گمراه آنان مصون است . سپس دوباره بر سر سخن شده حال طوایف سهگانه را یک بار دیگر بیان میکند ، و خاطر نشان میسازد که اختلاف احوالی که این طوایف دارند ، از روز مرگشان شروع میشود . و در اینجا سوره خاتمه مییابد . نحن خلقناکم فلولا تصدقون سیاق این آیه سیاق گفتگو در باره قیامت و جزا است ، در زمینهای سخن میگوید که مشرکین قیامت و جزا را انکار و تکذیب کرده بودند ، و در چنین زمینهای جمله فلو لا تصدقون تحریک و تشویق به تصدیق مساله معاد و ترک تکذیب آن است ، و به طوری که از حرف فاء که بر سر جمله مذکور درآمده استفاده میشود جمله قبلی تعلیل این جمله است ، و خلاصه میفهماند اینکه شما را تشویق میکنیم به تصدیق معاد ، و دست برداشتن از تکذیب و انکار آن ، علتش این است که آخر ما خالق شما هستیم ، ( ما شما را آفریدهایم ، پس چرا گفته ما را در باره معاد تصدیق نمیکنید ؟ ) . خواهید گفت : به چه جهت خلقت خدا ایجاب میکند که مردم جزا و آمدن قیامت و وجود معاد را تصدیق کنند ؟ جواب میگوییم به دو جهت : اول اینکه : وقتی خدای تعالی پدید آورنده انسانها از هیچ و پوچ باشد او میتواند برای بار دوم هم ایشان را خلق کند ، همچنان که در جای دیگر همین مطلب را آورده میفرماید : قال من یحیی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم . جهت دوم اینکه : وقتی پدید آورنده مردم و مدبر امورشان و کسی که خصوصیات و امرشان را او تقدیر و اندازهگیری میکند خدای تعالی است ، پس او به آنچه با آنها میکند و ترجمة المیزان ج : 19ص :228 حوادثی که برایشان پیش میآورد داناتر است ، و چون داناتر است وقتیبه ایشان خبر میدهد که به زودی مبعوثشان میکند ، و بعد از مردن بار دیگر زندهشان نموده جزای اعمالشان را چه خیر و چه شر میدهد ، دیگر چارهای جز تصدیقش ندارند ، پس هیچ عذری برای تکذیب کنندگان خبرهایی که او در کتابش داده باقی نمیماند ، و یکی از آن خبرها بعث و جزا است ، همچنان که خودش فرمود : الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر و نیز فرموده : کما بدأنا اول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین . پس حاصل مفاد آیه این شد که : ما شما را خلق کردهایم ، و میدانیم که با شما چه میکنیم ، و به زودی آنچه بنا داریم درباره شما انجام خواهیم داد ، و اینک به شما خبر میدهیم که به زودی زندهتان میکنیم ، و در برابر آنچه میکردید جزایتان خواهیم داد ، با این حال چرا خبرهایی را که در کتاب نازل بر شما به شما میدهیم تصدیق نمیکنید ؟ در این آیه و آیات بعدیش التفاتی از غیبت به خطاب بکار رفته ، چون قبلا مردم غایب فرض شده بودند ، میفرمود : هذا نزلهم یوم الدین - این پذیرایی از ایشان است در روز جزا ، ولی در ابتدای آیات مورد بحث مردم مخاطب قرار گرفتهاند ، روی سخن به ایشان کرده میفرماید : نحن خلقناکم ، و این دگرگون کردن سیاق برای این بوده که در آیات مورد بحث بنای توبیخ آنان را داشته ، و در توبیخ ، خطاب مؤکدتر از غیبت است ، و گفتن اینکه شما چنین و چنانید مؤثرتر از گفتن ایشان چنین و چنانند میباشد . ا فرایتم ما تمنون کلمه تمنون مضارع جمع حاضر از مصدر امناء است ، و امناء به معنای ریختن نطفه است ، که منظور از آن در اینجا ریختن در رحم زنان است ، و معنای آیه این است که : به من خبر دهید در خلقت انسانها شما پدران و مادران غیر از ریختن نطفه چه نقشی دارید ؟ ء انتم تخلقونه ام نحن الخالقون آیا شما آن نطفه را به صورت انسانی مثل خود در میآورید، یا خالق آن ماییم و تبدیلش به صورت بشر به دست ما صورت میگیرد ؟ ترجمة المیزان ج : 19ص :229 نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین آری تدبیر امور خلق به جمیع شؤون و خصوصیاتش از لوازم خلقت و افاضه وجود است ، وقتی خدای تعالی به انسان هستی میدهد ، هستی محدود میدهد ، از همان اولین لحظه تکوینش تا آخرین لحظه زندگی دنیائیش ، و تمامی خصوصیاتی که در طول این مدت به خود میگیرد و رها میکند ، همه از لوازم آن محدودیت است ، و جز و آن حد است و به تقدیر و اندازهگیری و تحدید خالق عزوجلش است ، که یکی از آن خصوصیات هم مرگ او است ، پس مرگ انسان مانند حیاتش به تقدیری از خدا است ، نه اینکه خدا نتوانسته انسان را برای همیشه آفریده باشد ، و چون او از چنین خلقتی عاجز بوده ، و قدرتش همین قدر بوده که آفریدهاش مثلا هفتاد سال دوام داشته باشد ، قهرا بعد از هفتاد سال دستخوش مرگ شود ( العیاذ بالله ) . و نه اینکه خدا او را برای همیشه زنده ماندن خلق کرده باشد ، و لیکن اسباب و عوامل مخرب و ویرانگر بر اراده خدای عز و جل غلبه کرده ، و مخلوق او را بمیراند ، چون لازمه این دو فرض این است که : قدرت خدای تعالی محدود و ناقص باشد ، در فرض اول نتوانسته باشد دوام بیشتری به مخلوق زندهاش بدهد ، و در فرض دوم نتوانسته باشد از هجوم عوامل ویرانگر جلوگیری کند ، و این در مورد خدای تعالی محال است ، برای اینکه قدرت او مطلق و ارادهاش شکستناپذیر است . از این بیان روشن شد که منظور از جمله نحن قدرنا بینکم الموت این است که بفهماند اولا مرگ حق است ، و در ثانی مقدر از ناحیه او است ، نه اینکه مقتضای نحوه وجود یک موجود زنده باشد ، بلکه خدای تعالی آن را برای این موجود مقدر کرده ، یعنی او را آفریده تا فلان مدت زنده بماند ، و در رأس آن مدت بمیرد . و نیز روشن گردید که مراد از جمله و ما نحن بمسبوقین - با در نظر گرفتن اینکه کلمه سبق به معنای غلبه و مسبوق به معنای مغلوب است - این است که : ما در عروض مرگ بر ترجمة المیزان ج : 19ص :230 یک مخلوق زنده از عوامل ویرانگر شکست نمیخوریم ، و چنان نیست که حیاتی دائمی به شما افاضه کنیم ، ولی آن اسباب بر اراده ما غلبه کنند ، و حیاتی را که ما خواستهایم همیشه باشد ، باطل سازند . علی ان نبدل امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون کلمه علی متعلق است به جمله قدرنا ، و جمله جار علی و مجرور ان نبدل در واقع حال است برای قدرنا، و معنایش این است که : ما مرگ را بین شما مقدر کردیم ، در حالی که آن مرگ بر این اساس تقدیر شد که جا برای امثال شما باز شود ، و دیگران جای شما را بگیرند ، و شما را در خلقتی دیگر که نمیدانید در آوریم . و کلمه امثال جمع مثل - به کسره میم و سکون ثاء - است ، و مثل هر چیزی عبارت است از چیزی که در نوعیت با آن یکی باشد ، و سادهتر بگویم : فردی دیگر از نوع آن باشد مانند زید که مثل عمرو است ، یعنی فردی دیگر از نوع انسان است ، و مراد از جمله ان نبدل امثالکم این است که : شما را با امثالی از بشر تبدیل کنیم ، و یا امثال شما را بجای شما تبدیل کنیم ، و به هر حال معنای آن این است که : جماعتی از بشر را با جماعتی دیگر ، نسلی را با نسلی دیگر عوض و تبدیل کنیم ، اخلاف بیایند و جای اسلاف را بگیرند . کلمه ما در جمله و ننشئکم فیما لا تعلمون موصوله است ، و مراد از آن خلقت است ، و جمله عطف است بر جمله نبدل ، و تقدیر کلام چنین است : علی ان نبدل امثالکم و علی ان ننشئکم یعنی ما مرگ را بر این اساس مقدر کردیم که نسلی دیگر مثل شما را جایگزین شما کنیم ، و بر این اساس که به شما خلقتی دیگر دهیم که نمیدانید چگونه است ، و آن خلقت دیگر عبارت است از هستی آخرتی که از جنس هستی ناپایدار دنیا نیست . و حاصل معنای دو آیه این است که : مرگ در بین شما به تقدیری از ما مقدر شده ، نه اینکه ناشی از نقصی در قدرت ما باشد ، به این معنا که ما نتوانیم وسیله ادامه حیات را برای شما فراهم کنیم و نه اینکه اسباب ویرانگر و مرگ و میرآور بر اراده ما غالب شده ، و ما را در حفظ حیات شما عاجز کرده باشد ، بلکه خود ما شما را بر این اساس آفریدیم که پس از أجلی معین بمیرید ، چون خلقت ما بر اساس تبدیل أمثال است یعنی طبقهای بمیرند ، و جا برای طبقهای دیگر باز کنند ، اسلاف را بمیرانیم و اخلاف را به جای آنان بگذاریم ، و نیز بر این اساس است که بعد از مردن شما خلقتی دیگر ورای خلقت ناپایدار دنیوی به شما بدهیم ، پس مرگ عبارت است از انتقال از خانهای به خانهای دیگر ، و از خلقتی به خلقتی بهتر ، نه اینکه ترجمة المیزان ج : 19ص :231 عبارت باشد از انعدام و فناء . بعضی از مفسرین احتمال دادهاند کلمه امثال در آیه شریفه جمع مثل - به دو فتحه - باشد ، که به معنای وصف است ، و در نتیجه دو جمله علی ان نبدل و ننشئکم ... هر دو یک معنا را افاده کنند ، و آن این است که ما مرگ را بر این اساس مقدر کردهایم که اوصافتان را دگرگون سازیم ، و در آخرت به خلقتی شما را مبعوث کنیم که خودتان نمیدانید ، مثلا بعضی از شما را به صفت و شکل سگ محشور کنیم ، بعضی دیگر را به صورت خوک و یا اشکال و صور دیگر ، بعد از آنکه در دنیا بر صفت انسان بودید ، ولی معنای قبلی جامعتر و پرفایدهتر است . و لقد علمتم النشاة الاولی فلو لا تذکرون مراد از نشاه اولی دنیا است ، و مراد از علم به آن ، علم به خصوصیات آن است ، که مستلزم اذعان به نشاهای دیگر و جاودانه است ، نشاهای که در آن به اعمال جزا میدهند ، برای اینکه از نظام حیرتانگیز عالم دنیا این معنا به طور یقین به دست میآید که لغو و باطلی در عالم هستی نیست ، و قطعا برای این نشاه فانی غایت و هدفی است باقی ، و نیز از ضروریات نظام دنیا این است که میبینیم هر موجودی به سوی سعادت نوعیهاش هدایت شده ، و انسانها هم باید از طریق بعث رسل و تشریع شرایع و توجیه امر و نهی به سوی سعادتشان هدایت شوند ، و این نیز صورت نمیگیرد مگر اینکه در برابر اعمال نیک پاداشی و در مقابل اعمال زشت کیفری مقرر شود ، و چون دنیا برای پاداش و کیفر تنگ است ، ناگزیر باید در عالمی دیگر که همان نشاه آخرت است صورت بپذیرد ( به آیه 27 و 28 از سوره ص مراجعه شود ) . و اما اینکه چگونه ممکن است انسانها یکبار دیگر زنده شوند ، دلیل این امکان نیز در همین نشاه دنیا است ، چون در این نشاه دیدند و فهمیدند که آن خدایی که این عالم را از کتم عدم به هستی آورد ، و چنین قدرتی داشت ، او بر ایجاد بار دومش نیز قادر است : قل یحییها الذی انشاها اول مرة و این خود برهانی است بر امکان معاد ، و بر طرف کردن استبعاد منکرین آن . و کوتاه سخن اینکه : با علم به نشاه دنیا برای انسانها علمی نیز به مبادی این برهان پیدا میشود ، برهانی که امکان بعث را اثبات میکند ، و استبعادی را که منکرین نسبت به ترجمة المیزان ج : 19ص :232 آن دارند برطرف میسازد ، پس با اثبات امکان دیگر استبعاد معنایی ندارد. و این برهان - به طوری که ملاحظه کردید - برهان بر امکان حشر بدنها است ، و حاصلش این است که : بدنی که در قیامت زنده میشود ، و پاداش یا کیفر میبیند مثل بدن دنیوی است ، و وقتی جایز باشد بدنی دنیایی خلق شود و زنده گردد ، بدنی اخروی نیز ممکن است خلق و زنده گردد ، چون این بدن مثل آن بدن است ، و حکم امثال در جواز و عدم جواز ، یکی است . و تعجب از زمخشری است که در تفسیر این آیه گفته است : این آیه دلالت دارد بر اینکه قیاس ، عملی است صحیح ، برای اینکه منکرین معاد را توبیخ میکند که چرا قیاس نکردید ، و با مقایسه نشاه آخرت به نشاه دنیا به امکان آن پی نبردید ؟ . و تعجب ما از این جهت است که وی میان قیاس برهانی و قیاس فقهی فرق نگذاشته ، آنچه در آیه شریفه آمده قیاسی است برهانی و منطقی ، و آنچه وی برایش استدلال کرده قیاسی است فقهی که ( اولا آیه شریفه هیچ دلالتی بر حجیت و اعتبار آن ندارد ، و ثانیا قیاس برهانی مفید علم است ، و قیاس فقهی ) مفید ظن است ، و هیچ ربطی بهم ندارند . در روح المعانی در ذیل آیه شریفه که فرموده : ا فلا تذکرون میگوید : چرا متوجه نمیشوید ، که آن کس که قادر بر خلقت نشاه اول است نسبت به نشاه دوم قادرتر است ، برای اینکه صنع آن کمتر است و کار کمتری میبرد ، زیرا در نشاه اول چیزی در دست نبود ، ولی در نشاه دوم مواد اصلی در دست است ، و هر موجودی فرمولش معین شده و الگویش مشخص گشته ، و بنا بر این استدلالی که با آیه شریفه کردهاند برای اعتبار قیاس درست میشود ، و لیکن بعضی اشکال کردهاند که آیه تنها دلالت دارد بر قیاس اولویت ، نه بر قیاس اصطلاحی ، چون آنچه در آیه آمده قیاس اولویت است . سادهتر اینکه : آیه تنها میفرماید خدا به طریق اولی قادر بر بعث است . همان اشکالی که به زمخشری وارد بود به وی نیز وارد است ، به اضافه این اشکال که قیاس در آیه ، قیاس اولویت هم نیست ، زیرا جامع بین نشاه اولی و نشاه آخرت این است که : این دو نشاه مثل همند ، و مبدأ قیاس این است که حکم امثال در جواز و عدم جواز یکی است . ترجمة المیزان ج : 19ص :233 و اما اینکه گفت بپا کردن نشاه قیامت کار کمتری میبرد ، چون مواد اصلی و فرمول هر موجود در دست است ، این نیز ممنوع است ، چون مواد اصلی همانطور که پدید آمدنش احتیاج به افاضه وجود دارد ، بقایش نیز محتاج به افاضه وجود است ، و همچنین فرمول هر موجود همانطور که اصل پدیدهاش احتیاج به افاضه الهی دارد ، بقایش نیز محتاج افاضه او است ، پس برای خدای تعالی نشاه اول و دوم هیچ فرقی ندارد ، اینجاست که بطلان قیاس اولویت هم روشن میشود . و اما اینکه گفت : نشاه اول بدون الگو بود ، و نشاه دوم الگو دارد ، این نیز صحیح نیست ، و در حقیقت میان مثل و مثال خلط کرده ، چون بدن آخرتی از این نظر که بدن است مثل بدن دنیوی است ، نه مثال آن ، وقتی مثال آن میشود که همه آن خصوصیات و اجزا که بدن دنیوی داشت از سلولها و گلبولها و سایر مواد داشته باشد ، و در آن صورت دیگر بدن اخروی نمیشود ، بلکه همان بدن دنیوی است ، و فرض ما این است که بدن در آن روز بدنی است اخروی ، چیزی که هست مثل بدن دنیوی است . حال اگر بگویی : اگر بدن اخروی مثل بدن دنیوی باشد ، با در نظر گرفتن اینکه مثل هر چیزی غیر آن چیز است باید انسان در آخرت غیر انسان در دنیا باشد ، چون مثل آن است نه عین آن . در پاسخ میگوییم : در مباحث سابق مکرر گذشت که شخصیت انسان به روح او است ، نه به بدنش ، و روح هم با مرگ منعدم نمیشود ، آنچه با مرگ فاسد میشود بدن است ، که اجزایش متلاشی میگردد ، پس اگر همین بدن برای نوبت دوم ساخته و پرداخته شد ، مثل همان بدنی که در دنیا بود ، و روح آدمی بدان متعلق گشت ، انسان عین انسانی خواهد شد که در دنیا میزیست ، همچنان که میبینیم زید در حال پیری عین زید در حال جوانی است ، با اینکه از دوره جوانیش تا دوره پیریش چند بار بدنش عوض شده و هر لحظه در حال عوض شدن است ، و این وحدت شخصیت را همان روح او حفظ کرده است . ا فرایتم ما تحرثون ... محرومون بعد از آنکه منکرین معاد را به کیفیت خلقتشانو تقدیر مرگ و میر در بینشان تذکر داد ، و فرمود که : همه اینها مقدمه است برای معاد و جزا ، و نیز همه اینها از لوازم ربوبیت خدای تعالی است ، از این آیه به بعد شروع میکند به شمردن سه تا از مهمترین حوایج زندگیشان : یکی مساله زراعتی است که با آن قوت خود را فراهم میکنند ، دوم آب است که آن را مینوشند ، و سوم آتش است که با آن گرم میشوند و بسیاری از حوایج خود را به وسیله ترجمة المیزان ج : 19ص :234 آن فراهم میسازند ، و به این وسیله ربوبیت خود را برای آنان اثبات میکند ، پس ربوبیت چیزی ، به جز تدبیر مالک امور ملک خود را نمیباشد . نخست میفرماید : ا فرایتم ما تحرثون کلمه حرث که مصدر فعل تحرثون است به معنای کار کردن در زمین یعنی شخم و پاشیدن بذر است . ء أنتم تزرعونه آیا این شمایید که آن را میرویانید و رشد میدهید به حدی که دانه بدهد ؟ ( یا کار شما تنها افشاندن تخم است ) ، و ضمیر ها در جمله تزرعونه به بذر و یا به زراعت بر میگردد ، و در سابق کلمه بذر و نیز کلمه زراعت ذکر نشده بود ، تا ضمیر به آن برگردد ، ولی از زمینه کلام معلوم است ( و این تنها در اینجا نیست که ضمیر به چیزی برگشته که در کلام نیامده ، در قرآن کریم موارد نظیر آن بسیار است ) أم نحن الزارعون ، و یا اینکه ما أفشانده شما را میرویانیم و نمو میدهیم ، تا به حدی که کامل شود ، و دانه دهد ، لو نشاء لجعلناه حطاما و اگر نمیخواستیم شما را روزی دهیم ، و زراعت را به ثمر برسانیم ، میتوانستیم آن را گیاهی به درد نخور کرده ، قبل از رسیدن به ثمر بخشکانیم ، و با وزش بادها خرد و متلاشی کنیم ، فظلتم آن وقت است که از سرنوشت خود تفکهون تعجب میکردید ، و از آفتی که به زراعتتان رسیده افسوس میخوردید ، و ماجرا را برای یکدیگر بازگو نموده میگفتید : انا لمغرمون ، به راستی در غرامت و خسارت سنگینی واقع شدیم ، مالمان از دست رفت ، و وقتمان تلف شد ، و زحماتمان هدر گشت ، بل نحن محرومون ، همه اینها به جهنم ، این را چه کنیم که دیگر چیزی نداریم بخوریم ، و یا بفروشیم و حوایج زندگی خود را فراهم سازیم . در اینجا این سؤال پیش میآید که : چطور در این آیه زراعت را از مردم نفی کرده و به خدا نسبت داده ، با اینکه دخالت مردم و اسباب طبیعی در رویش و نمو زرع قابل انکار نیست ؟ در پاسخ میگوییم هم آن درست است ، و هم این ، و هیچ منافاتی در بین نیست ، چون زمینه گفتار این نیست که بخواهد تاثیر عوامل طبیعی را انکار کند ، بلکه میخواهد بفرماید : آیا تاثیر این اسباب از خود آنها است و یا از خدا است ؟ و اثبات کند که اگر اسباب طبیعی سببیت و تاثیری دارند ، خدا این موهبت را به آنها داده ، و همچنین خود اسباب را خدا آفریده ، و نیز اسباب و عواملی که این اسباب را پدید میآورند ، هم خودشان و هم اثرشان آفریده خدا هستند ، و بالأخره سر نخ تمامی اثرها و مؤثرها به خدا منتهی میگردد . ا فرایتم الماء الذی تشربون ... فلو لا تشکرون کلمه مزن به معنای ابر است ، و جمله فلو لا تشکرون - پس چرا شکر ترجمة المیزان ج : 19ص :235 نمیگزارید تحریک بر شکرگزاری است ، و شکرگزاری خدا به این است که به زبان و عمل اظهار کنی که این نعمتها از خداست ، و این همان عبادت است ، و بقیه ألفاظ آیه روشن است . ا فرایتم النار التی تورون ... و متاعا للمقوین در مجمع البیان میگوید : کلمه تورون در اصل تورئون بوده ، و تورئون مضارع از باب افعال ایراء است ، و ایراء به معنای روشن کردن آتش و اظهار آن است ، گفته میشود : أوری - یوری و نیز وقتی میگویند : فلان قدح فاوری ، معنایش این است که فلانی کبریت زد و آتش را بر افروخت و ظاهر ساخت ، و اگر کبریت بزند ولی آتش نگیرد میگویند : قدح فاکبی . و نیز صاحب مجمع البیان گفته کلمه مقوین ( که در اصل مقوئین بوده است ) جمع اسم فاعل از باب افعال اقواء است ، و اقواء به معنای وارد شدن و ماندن در بیابانی است که احدی در آن نباشد ، وقتی میگویند : أقوت الدار ، معنایش این است که خانه از اهلش خالی شد . و معنای آیه روشن است ( میخواهد بفرماید آیا این آتشی که شما روشن میکنید خود شما چوبش را پدید آورده درختش را ایجاد کردهاید و یا پدید آورندهاش ما بودیم ؟ این ما بودیم که آن را وسیله تذکر و مایه زندگی شما کردیم شمایی که اگر دستگیری ما نبود سرگردان و بیچاره بودید ) . فسبح باسم ربک العظیم خطاب در این آیه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، بعد از آنکه شواهد ربوبیت خود را برای کفار ذکر کرد و فرمود : او کسی بود که شما را خلق کرد و امورتان را تدبیر نمود ، و او به زودی مبعوثتان میکند ، تا جزای اعمالتان را بدهد ، و چون کفار با شنیدن این بیانات همچنان به تکذیب خود ادامه دادند ، روی سخن را از ایشان برگردانیده متوجه رسول گرامی خود کرد ، تا بفهماند این مردم حرف به خرجشان نمیرود ، لذا دستور میدهد تا آن جناب خدا را از شرکی که مردم میورزند و نیز از تکذیبی که در باره بعث و جزا دارند منزه بدارد . پس حرف فاء که بر سر جمله فسبح باسم آمده تفریع را میرساند ، و میفهماند دستور به تسبیح نتیجه و فرع بیان سابق است ، و حرف باء در کلمه باسم بای استعانت و ترجمة المیزان ج : 19ص :236 یا بای ملابست است ، و معنای جمله این است که : حال که چنین است پس تو خدای را با استعانت به نام او تسبیح گوی و منزه بدار ، ممکن هم هست مراد از اسم نامبرداری و ذکر خدا باشد ، چون اسم خدا را بردن ذکر او نیز هست ، همچنان که دیگران نیز این احتمال را دادهاند ، و نیز ممکن است حرف باء برای تعدیه باشد ، چون تنزیه اسم خدا تنزیه خدا است ، و معنایش این است که : اسم پروردگارت را از اینکه برایش شریکی ذکر شود ، و یا بعث و جزایش انکار گردد منزه بدار ، و کلمه عظیم صفت برای کلمه اسم و یا برای کلمه رب است . فلا اقسم بمواقع النجوم کلمه لا اقسم رویهم سوگند است . بعضی گفتهاند : کلمه لا در آن زیادی و بیمعنا است ، ( و تنها به منظور تاکید آورده شده ) ، و کلمه اقسم به معنای سوگند میخورم است . بعضی دیگر گفتهاند : کلمه لا نافیه است ، و میخواهد بفرماید : من سوگند نمیخورم . و کلمه مواقع جمع موقع است ، که به معنای محل است و معنای آیه چنین است که : من سوگند میخورم به محلهای ستارگان ، به آن جایی که هر ستاره در آسمان دارد . بعضی از مفسرین گفتهاند : کلمه مواقع جمع موقع هست لیکن موقع مصدر میمی و به معنای وقوع و سقوط است ، و آیه میخواهد به سقوط ستارگان در روز قیامت ، و یا به افتادن شهابها بر سر شیطانها ، و یا به محل سقوط ستارگان در هنگام غروب اشاره کند . ولی وجه اول بهتر است و به ذهن زودتر میرود . و انه لقسم لو تعلمون عظیم این آیه شریفه میخواهد سوگند قبلی را بزرگ جلوه دهد ، و مطلبی را که با آن سوگند تاکید و اثبات میکرد بیشتر تاکید کند . انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین از آنجایی که کفار مساله وحدانیت خدا را در ربوبیت و الوهیت و همچنین مساله بعث و جزا را انکار داشتند ، و انکار خود را با انکار قرآن که به رسول اسلام نازل شده و در آن ترجمة المیزان ج : 19ص :237 داستان توحید و معاد آمده اظهار میداشتند ، در حقیقت انکارشان منشعب به دو انکار میشد ، اول انکار اصل توحید و بعث ، دوم انکار قرآنی که مشتمل بر مساله توحید و بعث است ، و یا به عبارت دیگر توحید و بعثی که قرآن از آن خبر میدهد ، به همین جهت خدای تعالی در این سوره دو جور با آنان صحبت کرد اول اینکه با ذکر شواهدی از آیات و ادله توحید و بعث این دو مساله را اثبات نمود ، که این استدلال از جمله نحن خلقناکم شروع شده ، و در جمله متاعا للمقوین ختم میشود . نوع دوم به بیانی آن را اثبات نمود که در عین اثبات مطلب ، کلام الله بودن قرآن را نیز اثبات میکند ، و مسجل میسازد که قرآن کلام خدا و محفوظ نزد او و نازل شده از ناحیه او است ، و بالأخره آن را به بهترین وصفی توصیف کرد . پس جمله انه لقرآن کریم جواب قسم سابق است ، و ضمیر در آن به قرآنی که از سیاق استفاده میشود بر میگردد ، و از توصیف خدای تعالی قرآن را به لفظ کریم و بدون هیچ قید - البته با در نظر داشتن اینکه مقام آیه مقام مدح است - چنین بر میآید که قرآن به طور مطلق کریم و محترم است ، و هم نزد خدا کریم و عزیز است ، و هم بدین جهت کریم است که صفاتی پسندیده دارد ، و هم بدین جهت که سودرسان برای خلق است ، سودی که هیچ چیز جای آن را نمیگیرد ، چون مشتمل بر اصول معارفی است که سعادت دنیا و آخرت بشر را تضمین میکند . و جمله فیکتاب مکنون توصیف دوم قرآن است ، میفرماید : قرآن محفوظ و مصون از هر دگرگونی و تبدیل است ، چون در کتابی است که آن کتاب اینطور است و آن کتاب عبارت است از لوح محفوظ ، همچنان که در جای دیگر فرموده : بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ . و جمله لا یمسه الا المطهرون صفت کتاب مکنون و لوح محفوظ است ، البته احتمال این نیز هست که صفت سومی برای قرآن باشد ، و بنا بر اینکه حرف لا در آن لای نافیه باشد برگشت هر دو احتمال به یک معنا است . و معنایش این است که : آن کتاب مکنون که قرآن در آن است و یا قرآنی که در آن کتاب است ، ازدسترس اغیار و ناپاکان محفوظ است ، و به جز پاکان کسی با آن مساس ندارد . ترجمة المیزان ج : 19ص :238 و به هر تقدیر کلام در سیاق بزرگداشت امر قرآن است ، میخواهد قرآن را تجلیل کند ، و از همینجا میفهمیم که منظور از مس قرآن دست کشیدن به خطوط آن نیست ، بلکه علم به معارف آن است ، که جز پاکان خلق کسی به معارف آن عالم نمیشود ، چون فرموده : قرآن در کتابی مکنون و پنهان است ، و آیه شریفه انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم نیز به آن اشاره میکند . و کلمه مطهرون اسم مفعول از باب تفعیل تطهیر است ، و منظور از مطهرون کسانی هستند که خدای تعالی دلهایشان را از هر رجس و پلیدی یعنی از رجس گناهان و پلیدی ذنوب پاک کرده ، و یا از چیزی که از گناهان هم پلیدتر و عظیمتر و دقیقتر است ، و آن عبارت است از تعلق به غیر خدای تعالی ، و این معنای از تطهیر با کلمه مس که گفتیم به معنای علم است مناسبتر از طهارت به معنای پاکی از حدث و یا خبث است ، و این خیلی روشن است . پس مطهرون عبارتند از کسانی که خدای تعالی دلهایشان را پاک کرده ، مانند ملائکه گرامی و برگزیدگانی از بشر که در باره آنان فرموده : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ولی بعضی از مفسرین که متاسفانه بیشتر ایشان میباشند بدون هیچ دلیلی آیه را مختص ملائکه کردهاند . بعضی هم کلمه لا در جمله لا یمسه را لای ناهیه گرفته ، و گفتهاند : مراد از مس ، دست کشیدن به قرآن است ، و مراد از طهارت هم طهارت از حدث و خبث ، و یا تنها از حدث است ، و کلمه مطهرون را هم با دو تشدید قرائت کردهاند ، یعنی تشدید طاء و تشدید هاء و کسره هاء که در اصل متطهرون بوده . و خلاصه آیه شریفه میخواهد بفرماید : کسی نباید دست به خطوط قرآن بکشد ، مگرآنکه وضو گرفته باشد ، و یا هم با وضو باشد و هم بدنش پاک باشد . آیه را با فرض اینکه کلمه لا نافیه باشد نیز میشود حمل بر این معنا کرد ، و گفت که : جمله مذکور جملهای است خبری ، که منظور از آن انشاء است و این مسلم است که انشاء ترجمة المیزان ج : 19ص :239 به صورت اخبار بلیغتر است ، ( مثلا اگر بجای اینکه به بیمار بگوییم : دوایت را بخور و ترشی مخور ، بگوییم : دوایت را میخوری و ترشی هم نمیخوری ، بلیغتر و مؤکدتر است) . در کشاف میگوید : و اگر جمله لا یمسه الا المطهرون را صفت قرآن بگیری ، معنایش این میشود که : سزاوار نیست کسی قرآن را لمس کند ، مگر آنکه با طهارت باشد ، چنین کسی میتواند به نوشتههای قرآن دست بکشد . و خواننده عزیز توجه فرمود که این نیز صحیح است که منظور از مس ، علم و اطلاع باشد ، هم در صورتی که آیه صفت قرآن باشد ، و هم در صورتی که توصیف کتاب مکنون باشد . جمله تنزیل من رب العالمین وصف دیگری است برای قرآن ، و کلمه تنزیل مصدری است به معنای اسم مفعول ، یعنی نازل شده ، پس قرآن کتابی است نازل شده از ناحیه خدا به سوی شما ، آن را نازل و در خور فهم شما کرد ، تا آن را بفهمید و تعقل کنید ، بعد از آنکه کتابی بود مکنون که جز پاکان کسی با آن مساس نداشت . و تعبیر از خدای تعالی به رب العالمین به این منظور است که اشاره کند به اینکه ربوبیت او گسترده بر سراسر همه عوالم است ، که این منکرین معاد جزئی از آن عوالمند ، پس خدای تعالی رب ایشان نیز هست ، و وقتی رب ایشان باشد ، بر ایشان است که به کتاب او ایمان آورده کلامش را بشنوند ، و بدون تکذیب تصدیقش کنند . ا فبهذا الحدیث انتم مدهنون اشاره با کلمه هذا الحدیث به قرآن کریم است ، و کلمه مدهنون جمع اسم فاعل از مصدر ادهان است ، و ادهان به معنای سهلانگاری است ، که البته در اصل به معنای روغن مالی به منظور نرم کردن چیزی بوده ، و به عنوان استعاره در سهلانگاری استعمال شده است ، و استفهام در آیه استفهام سرزنشی است ، ایشان را سرزنش میکند به اینکه قرآن را یکدستی گرفتند ، و آن را چیزی غیر قابل اعتناء دانستند . و تجعلون رزقکم انکم تکذبون بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از رزق بهره از خیر است ، و معنای آیه این است که : شما تکذیبکنندگان قرآن و منکرین معاد حظ و بهره خود را از قرآن این قرار دادهاید که ترجمة المیزان ج : 19ص :240 آن را تکذیب کنید ، با اینکه میتوانستید آن را در موقعیتی که دارد ، قرار دهید ، و خیر بسیاری از آن عایدتان گردد . بعضی دیگر گفتهاند : مراد از رزق بودن قرآن این است که : خدای تعالی قرآن را روزیشان کرد ، و معنای آیه این است که : آیا شما این رزقی را که خدا روزیتان کرده با تکذیب معاوضه میکنید ؟ . و بعضی گفتهاند : در کلام چیزی که مضاف بر رزق است ، و کلمه رزق مضاف الیه آن است حذف شده ، و تقدیر کلام و تجعلون شکر رزقکم انکم تکذبون است ، یعنی خداوند به شما نعمتی ارزانی داشت ، و شما به جای اینکه شکر آن را به جای آرید شکر آن را این قرار دادید که تکذیبش کنید ، خلاصه تکذیب را به جای شکر بکار بستید . فلو لا اذا بلغت الحلقوم ... صادقین در اینجا با بکار بردن فاء تفریع میفهماند که به اول گفتار برگشته ، میفرماید : اگر شما در نفی بعث راه صحیحی رفتهاید ، و در انکار این قرآن که شما را از بعث خبر میدهد روش درستی دارید ، جان محتضری را که دارد میمیرد و تا حلقوم او رسیده ، به او برگردانید ، مگر جز این است که میگویید مرگ به تقدیر خدای تعالی نیست ؟ و مگر معنای این گفتارتان این نیست که مساله مرگ و میر امری تصادفی و اتفاقی است ، پس باید بتوانید برای یکبار هم که شده جان یک محتضر را به او برگردانید ، چون امر تصادفی همانطور که پیش آمدنش تصادفی است ، برگشتنش هم تصادفی است ، و میشود با چارهجویی آن را برگردانید ، و از تحققش جلوگیری کرد ، و اگر نمیتوانید بگیرید ، پس بدانید که مرگ مسالهای است حساب شده و مقدر از ناحیه خدا ، تا جانها را به وسیله آن به سوی بعث و جزا سوق دهد . بنا بر این بیان ، جمله فلو لا اذا بلغت الحلقوم تفریع بر تکذیب کفار به قرآن است ، و به آنچه قرآن از آن خبر داده ، که یکی از آنها مساله بعث و جزا است ، و کلمه لو لا تحریک را میرساند ، ( نظیر کلمه پس چرا در فارسی ) ، البته تحریک به کاری که شنونده از عهده آن بر نمیآید ، تا به این وسیله او را وادار به تسلیم در برابر ادعای خود کنی ، و ضمیر مؤنث در جمله بلغت به نفس برمیگردد ، و رسیدن جان به حلقوم کنایه است از مشرف شدن به مرگ . و معنای اینکه فرمود : و انتم حینئذ تنظرون این است که : شما محتضر را تماشا ترجمة المیزان ج : 19ص :241 میکنید که دارد از دستتان میرود و پیش رویتان میمیرد ، و شما هیچ کاری نمیتوانید بکنید ، و معنای اینکه فرمود : و نحن اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون این است که : شما او را تماشا میکنید ، در حالی که ما از شما به وی نزدیکتریم ، چون ما به سراسر وجود او احاطه داریم ، و فرستادگان ما که مامور قبض روح او هستند نیز از شما به وی نزدیکترند ، اما شما نه ما را میبینید و نه فرستادگان ما را . و اینکه مساله قبض روح را هم به خدا نسبت دادیم و هم به فرستادگان او ، به خاطر این است که قرآن کریم این کار را کرده ، یکجا مساله قبض روح را به خدا نسبت داده ، میفرماید : الله یتوفی الانفس حین موتها ، و در جای دیگر آن را به ملک الموت نسبت داده ، و فرموده : قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکلبکم ، و جای دیگر آن را به رسولان خدا نسبت داده میفرماید : حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا . و جمله فلولا ان کنتم غیر مدینین تکرار همان لولا ای است که گذشت ، و این تکرار به خاطر تاکید است ، و کلمه مدینین به معنای مجزیین - جزا دادهشدگان است ، از ماده دان - یدین است ، که معنای جزی - یجزی را میدهد ، میفرماید : پس چرا او را بر نمیگردانید اگر جزایی در کار نیست و شما جزا داده نمیشوید ، و ثواب و عقابی ندارید . ترجعونها ان کنتم صادقین - یعنی اگر راست میگویید و در ادعای خود که بعث و جزایی نیست ، صادقید ، چرا او را بر نمیگردانید ؟ پس معلوم شد که در واقع جمله ترجعونها مدخول لولا است ، و تقدیر کلام چنین است : فلولا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم ، ان کنتم صادقین - اگر راست میگویید پس چرا جان او را که به حلقوم رسیده بر نمیگردانید . فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم در اینجا به بیان حال طوایف سهگانه که در اول سوره به طور اجمال و تفصیل گذشت برگشته ، وضع آنان در حال مرگ و بعد از مرگ را بیان میکند . و ضمیر کان به شخص محتضر بر میگردد ، که بعد از حالت احتضار میمیرد ، و مردنش از سیاق کلام فهمیده ترجمة المیزان ج : 19 ص :242 میشود ، و مراد از مقربین همان سابقون مقربون است که در اول سوره در باره آنان میفرمود : و السابقون السابقون اولئک المقربون و کلمه روح به معنای راحت ، و کلمه ریحان به معنای رزق است . بعضی گفتهاند : ریحان به معنای همان گیاه خوشبو است ، اما بهشتی آن ، که در هنگام مرگ آن را برای مقربین میآورند همینکه آن را بویید از دنیا میرود . و معنای آیه این است که : اما آن محتضر اگر از مقربین باشد جزای خوبیهایش این است که از هر هم و غمی و درد و المی راحت است ، و رزقی از رزقهای بهشتی دارد ، و بعد از مردن هم جنت نعیم را دارد . و اما ان کان من اصحاب الیمین فسلام لک من اصحاب الیمین در باره لام در کلمه لک چند احتمال هست ، یکی اینکه لام اختصاص ملکی باشد ، و معنای جمله سلام لک این باشد که : تو در میان اصحاب یمین که همه قرینان تو و رفقای تو هستند دارای سلامت هستی ، و از آنان به تو جز خیر و سلامت نخواهد رسید . احتمال دوم که بعضی دادهاند این است که : لام به معنای علی باشد ، و معنای جمله این باشد که : اصحاب یمین بر تو سلام میفرستند ، احتمالات دیگری دادهاند که از نقلش صرفنظر میکنیم . در این آیه التفاتی از غیبت به خطاب بکار رفته ، چون تا اینجا خطاب به منکرین معاد بود ، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گویا غایب حساب شده بود ، و در اینجا روی سخن به شخص آن جناب کرد ، برای اینکه میخواست سلام اصحاب یمین را برای او نقل کند ، و بفرماید : سلام لک من اصحاب الیمین و اما ان کان من المکذبین الضالین فنزل من حمیم و تصلیة جحیم تصلیه آتش به معنای آن است که چیزی را در آتش داخل کنی . بعضی گفتهاند : به معنای چشیدن حرارت و عذاب آن است . و معنای آیه این است که : و اما اگر چنانچه آن مرده از اهل تکذیب و ضلالت باشد ، پذیرایی و ضیافتی از آب سخت داغ و نوش جانی از حرارت آتش خواهد داشت ، خدای تعالی دوزخیان را به مکذبین و ضالین توصیف کرده ، و تکذیب را جلوتر از ضلالت ذکر فرموده ، و این بدان جهت است که عذابی که میچشند همه به خاطر تکذیب و عنادشان با حق بود ، ترجمة المیزان ج : 19ص :243 چون اگر تنها دچار ضلالت بودند ، و هیچ تکذیبی نسبت به حق نمیداشتند ، عذاب نداشتند ، برای اینکه چنین مردمی در حقیقت مستضعف هستند ، که قرآن آنان را دوزخی نمیداند . و اگر در آیات قبل فرمود : ثم انکم ایها الضالون المکذبون و کلمه ضالون را جلوتر از کلمه مکذبون ذکر کرد ، از جهت مقام و موقعیت آیه بود ، چون آیه مذکور در مقام رد گفته کفار است که میگفتند : ء اذا متنا و کنا ترابا و عظاما ء انا لمبعوثون ... یعنی آیا وقتی مردیم و خاک شدیم ، دوباره ما مبعوث میشویم ؟ هرگز چنین چیزی ممکن نیست ، و در چنین مقامی مناسبتر آن است که اول ضلالت آنان به میان آورده شود ، بعد تکذیبشان . ان هذا لهو الحق الیقین کلمه حق به معنای علم است ، اما نه تنها علم ، بلکه علم به چیزی از آن جهت که علم با خارج و واقعیت مطابق است ، ( پس هر علمی حق نیست، آن علمی حق است که معلوم آن با واقعیت خارجی مطابق باشد ، مانند علم به اینکه واحد نصف دو تا است ) و یقین عبارت است از علمی که در آن نقطه ابهام و تردیدی نباشد ، ( بسا میشود افرادی ساده لوح به چیزی علم پیدا میکنند ، و لیکن با مختصر تشکیک و وسوسه میتوان علمشان را مبدل به شک کرد ، چنین علمی علم الیقین نیست ) پس اینکه در آیه شریفه کلمه حق را اضافه کرد به کلمه یقین این اضافه به حسب اصطلاح اضافه بیانیه است ، که خاصیت تاکید را دارد ، و میخواهد وضع مضاف را بیان کند . و معنای آیه این است که : این بیانی که ما در باره حال طوایف سهگانه مردم کردیم حقی است که هیچ نقطه ابهام و تردیدی در آن نیست ، و علمی است که با هیچ دلیل و بیانی نمیتوان آن را مبدل به شک و تردید کرد . فسبح باسم ربک العظیم تفسیر این جمله گذشت ، چون در چند آیه قبل هم عین این عبارت آمده بود ، تنها ترجمة المیزان ج : 19ص :244 چیزی که در اینجا باید گفت نکتهای است که حرف فاء آن را میرساند ، و میفهماند این جمله تفریع و نتیجهگیری از بیان سابق است ، که در باره قرآن و شرح حال طوایف سهگانه در قیامت داشتیم . و معنایش این است که : وقتی قرآن دارای چنین صفاتی بود ، و در آنچه از حال مردم بعد از مرگشان خبر میداد صادق بود ، پس پروردگارت را که چنین کتابی بر تو نازل کرده تسبیح گوی ، و او را از هر عیبی منزه بدار ، در حالی که از نام او استقامت بجویی ، و یا مظهر نام او باشی ، و از عقیده و ادعایی که این مکذبین و ضالین دارند اعراض نمایی . بحث روایتی در مجمع البیان در ذیل آیه ء انتم تزرعونه ام نحن الزارعون میگوید : از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که فرمود : هیچ وقت نگویید من زراعت کردم ، بلکه بگویید من حرث کردم . مؤلف : این روایت را الدر المنثور هم از عدهای از صاحبان کتب حدیث از ابو هریره از آن جناب نقل کرده . و در تفسیر قمی در ذیل آیه ء انتم انزلتموه من المزن میگوید : از معصوم روایت شده که فرمود : مزن ابر است و در ذیل جمله نحن جعلناها تذکرة فرمود : یعنی آتش را وسیله یادآوری آتش روز قیامت کردیم ، و متاعا للمقوین فرمود یعنی وسیله زندگی محتاجان . و در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه فسبح باسم ربک العظیم میگوید : در روایتی صحیح از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده که وقتی این آیه نازل شد ، فرمود : همین آیه را ذکر رکوع خود کنید(و بگویید سبحان ربی العظیم) . مؤلف : این روایت را کتاب فقیه نیز به طور مرسل ، یعنی بدون ذکر سند آورده ، و ترجمة المیزان ج : 19ص :245 الدر المنثور هم آن را از جهنی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است . و در الدر المنثور است که نسائی و ابن جریر و محمد بن نصر و حاکم ( وی حدیث را صحیح دانسته ) و ابن مردویه و بیهقی ( در کتاب شعب الایمان ) از ابن عباس روایت کردهاند که گفت : قرآن کریم در شب قدر از آسمان بالا به آسمان دنیا یکباره نازل شد ، و پس از آن ( در طول بیست و سه سال ) تکه تکهنازل گردید . و در عبارتی دگر آمده که گفت : ثم نزل من السماء الدنیا الی الأرض نجوما ثم قرء فلا اقسم بمواقع النجوم - سپس از آسمان دنیا تکه تکه بر زمین نازل گردید ، آنگاه این آیه را قرائت کرد : فلا اقسم بمواقع النجوم . مؤلف : ظاهر این روایت این است که : ابن عباس خواسته است مواقع نجوم را به اوقات نزول تکه تکههای قرآن تفسیر کند ، چون در گفتارش داشت : ثم نزل من السماء الدنیا الی الأرض نجوما - سپس از آسمان دنیا نازل شد به زمین نجوما یعنی قطعه قطعه . و در تفسیر قمی در ذیل آیه فلا اقسم بمواقع النجوم از امام(علیهالسلام) نقل کرده که فرمود : معنای لا اقسم اقسم است ، و کلمه لا به معنای نفی نیست . و در الدر المنثور است که : ابن مردویه به سند خود از ابن عباس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که گفت : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در معنای آیه انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون فرمود : قرآن نزد خدا در مصحفی مطهر بود ، و در معنای آیه لا یمسه الا المطهرون فرمود : کسی به جز مقربین با آن تماس ندارد . مؤلف : تفسیر مطهرون به مقربین مؤید همان بیان گذشته ما است ، و ما در تفسیر آیه شریفه هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق ... حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) در معرفی کتاب مکنون نقل کردهایم . و در مجمع البیان در ذیل آیه لا یمسه الا المطهرون گفته است : علما گفتهاند که برای شخص جنب و زن حائض و کسی که حدثی از او سر زده ( یعنی یکی از چیزهایی که وضو را باطل میکند از او سر زده ، و بعد از آن وضو نگرفته ) نباید با خطوط قرآن تماس بگیرد، ترجمة المیزان ج : 19ص :246 (نقل از محمد بن علی (علیهماالسلام) . مؤلف : منظور از تماس مصحف به دلیل روایاتی دیگر تماس کتابت و خطوط مصحف است . و در کافی به سند خود از داوود بن فرقد از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که گفت : از آن جناب از تعویذ ( حرز ) پرسیدم : که حائض بر خود آویزان کرده آیا جائز است ؟ فرمود : عیبی ندارد ، و اضافه کرد که حتی میتواند قرآن را بخواند و یا بنویسد ، و دست به آن نکشد . و در الدر المنثور است که : عبد الرزاق و ابن ابی داود و ابن منذر ، از عبد الله بن ابو بکر از پدرش ابو بکر روایت کردهاند که گفت : در نامهای که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عمرو بن حزم نوشته آمده است : قرآن را مس نکن مگر با داشتن طهارت . مؤلف : روایات در این باب هم از طرق شیعه و هم از طرق اهل سنت بسیار است . و باز در الدر المنثور است که مسلم و ابن منذر و ابن مردویه از ابن عباس روایت کردهاند که در عهد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارانی آمد حضرت فرمود مردم دو دستهاند بعضی شاکر و بعضی کافر ، آنها که نعمت خدای را کفران کردند گفتند این باران لطفی است که فلان ستاره به ما کرده در اینجا بود که آیات فلا اقسم بمواقع النجوم ... و تجعلون رزقکم انکم تکذبون نازل شد . مؤلف : این حدیث به طرق زیادی از طرق اهل سنت نقل شده ، و به اصطلاح علمای حدیث مستفیض است ، و در همه آنها آمده که این آیات در باره انواء نازل شده ، گو اینکه ترجمة المیزان ج : 19ص :247 ظاهر آیات این است که : در مدینه نازل شده باشد ، الا اینکه سیاق آیاتش با این معنا سازگار نیست ، همچنان که در اول سوره گفتیم که سیاق آیات آن شهادت میدهد بر اینکه در مکه نازل شده باشد . و در مجمع البیان آمده که در قرائت علی (علیهالسلام) و ابن عباس و در روایتی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده به جای و تجعلون رزقکم آمده و تجعلون شکرکم . مؤلف : این روایتی را که مجمع البیان اشاره کرده الدر المنثور از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از علی (علیهالسلام) نقل کرده است . و در تفسیر قمی در ذیل جمله غیر مدینین امام فرموده معنایش این است که : اگر شما در برابر اعمالتان جزا داده نمیشوید ترجعونها آن را یعنی روحی را که تا حلقوم آمده به بدن برگردانید ، ان کنتم صادقین اگر در عقیده خود راستگویید . و نیز در همان کتاب به سند خود از ابو بصیر روایت کرده که گفت : از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم میفرمود : منظور از روح و ریحان در آیه فروح و ریحان روح و ریحان در قبر است ، ولی جنت نعیم در آخرت است . و در الدر المنثور است که : قاسم بن منده در کتاب الاحوال و الایمان بالسؤال عن سلمان گفته : رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود : اولین بشارتی که به مؤمن میدهند این است که : در دم مرگش او را به روح و ریحان و جنت نعیم بشارت میگویند ، و اولین چیزی که مؤمن در قبرش بشارت داده میشود این است که : به او میگویند : مژده باد تو را که خدا از تو راضی است ، و مژده باد تو را در بهشت آمدی و چه خوش آمدی ، خدا همه آنهایی را که تا قبرت مشایعتت کردند بیامرزید ، و شهادت همه آنهایی را که به خوبی تو شهادت دادند ، پذیرفت ، و دعای همه کسانی را که برای تو طلب مغفرت نمودند مستجاب ترجمة المیزان ج : 19ص :248 کرد . و در همان کتاب است که ابن جریر و ابن منذر از ابن عباس روایت کرده که در ذیل آیه فسلام لک من اصحاب الیمین گفته : ملائکه نزد او میآیند ، و با سلامی از ناحیه خدا میآیند ، سلام خدا را به او میرسانند ، و به او خبر میدهند که جزو اصحاب یمین است . مؤلف : این معنایی که ابن عباس برای آیه کرده مبنی بر این است که آیه شریفه حکایت و نقل کلام ملائکه باشد ، و تقدیر آیه چنین باشد قالت الملائکه سلام لک حالکونک من اصحاب الیمین - ملائکه گفتند سلام بر تو در حالی که از اصحاب یمین هستی در این صورت آیه شریفه هم سلام ملائکه است و هم بشارت . |